Log in
Latest topics
Statistics
We have 24 registered usersThe newest registered user is quibernh
Our users have posted a total of 2246 messages in 615 subjects
انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
Page 5 of 5 • 1, 2, 3, 4, 5
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
انکار پِطرُس
سپس او را گرفتند و به خانۀ کاهناعظم بردند. پِطرُس دورادور از پی ایشان میرفت.در میانۀ صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پِطرُس نیز در میان آنان بنشست.در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به او خیره شده گفت: این مرد نیز با او بود. امّا او انکار کرد و گفت: ای زن، او را نمیشناسم. کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: تو نیز یکی از آنهایی.پِطرُس در پاسخ گفت: ای مرد، من از آنها نیستم.ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: بیگمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی است.پِطرُس در پاسخ گفت: ای مرد، نمیدانم چه میگویی. هنوز سخن میگفت که خروس بانگ زد.آنگاه خداوند روی گرداند و به پِطرُس نگاه کرد، و پِطرُس سخن او را بهیاد آورد که گفته بود: امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.پس بیرون رفت و بهتلخی بگریست.(54_63)
سپس او را گرفتند و به خانۀ کاهناعظم بردند. پِطرُس دورادور از پی ایشان میرفت.در میانۀ صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پِطرُس نیز در میان آنان بنشست.در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به او خیره شده گفت: این مرد نیز با او بود. امّا او انکار کرد و گفت: ای زن، او را نمیشناسم. کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: تو نیز یکی از آنهایی.پِطرُس در پاسخ گفت: ای مرد، من از آنها نیستم.ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: بیگمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی است.پِطرُس در پاسخ گفت: ای مرد، نمیدانم چه میگویی. هنوز سخن میگفت که خروس بانگ زد.آنگاه خداوند روی گرداند و به پِطرُس نگاه کرد، و پِطرُس سخن او را بهیاد آورد که گفته بود: امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.پس بیرون رفت و بهتلخی بگریست.(54_63)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
استهزای عیسی
آنان که عیسی را در میان داشتند، به استهزا و زدن او آغاز کردند.چشمان او را بسته، میگفتند: نبوّت کن و بگو چه کسی تو را میزند؟و ناسزاهای بسیارِ دیگر به او میگفتند.(63_65)
آنان که عیسی را در میان داشتند، به استهزا و زدن او آغاز کردند.چشمان او را بسته، میگفتند: نبوّت کن و بگو چه کسی تو را میزند؟و ناسزاهای بسیارِ دیگر به او میگفتند.(63_65)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
محاکمۀ عیسی در حضور شورای یهود
چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فراخواندند.گفتند: اگر تو مسیحی، به ما بگو. پاسخ داد: اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد،و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد.امّا از این پس، پسر انسان بهدست راست قدرت خدا خواهد نشست.همگی گفتند: پس آیا تو پسر خدایی؟ در پاسخ گفت: شما خود گفتید که هستم.پس گفتند: دیگر چه نیازی به شهادت است؟ خود از زبانش شنیدیم.(66_71)
چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فراخواندند.گفتند: اگر تو مسیحی، به ما بگو. پاسخ داد: اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد،و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد.امّا از این پس، پسر انسان بهدست راست قدرت خدا خواهد نشست.همگی گفتند: پس آیا تو پسر خدایی؟ در پاسخ گفت: شما خود گفتید که هستم.پس گفتند: دیگر چه نیازی به شهادت است؟ خود از زبانش شنیدیم.(66_71)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
محاکمه در حضور پیلاتُس و هیرودیس
23)آنگاه همۀ شورا برخاستند و او را نزد پیلاتُس بردندو از او شکایت کرده، گفتند: این مرد را یافتهایم که قوم ما را گمراه میکند و ما را از پرداخت خراج به قیصر بازمیدارد و ادعا دارد مسیح و پادشاه است.پس پیلاتُس از او پرسید: آیا تو پادشاه یهودی؟ در پاسخ گفت: تو خود چنین میگویی! آنگاه پیلاتُس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: سببی برای محکوم کردن این مرد نمییابم. امّا آنها بهاصرار گفتند: او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک میکند. از جلیل آغاز کرده و حال بدینجا نیز رسیده است.
چون پیلاتُس این را شنید، خواست بداند آیا او جلیلی است.و چون دریافت که از قلمرو هیرودیس است، او را نزد وی فرستاد، زیرا هیرودیس در آن هنگام در اورشلیم بود.هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد شد، زیرا دیرزمانی خواهان دیدار وی بود. پس بنابر آنچه دربارۀ عیسی شنیده بود، امید داشت آیتی از او ببیند.پس پرسشهای بسیار از عیسی کرد، امّا عیسی پاسخی به او نداد.سران کاهنان و علمای دین که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام میزدند.هیرودیس و سربازانش نیز به او بیحرمتی کردند و به استهزایش گرفتند. سپس ردایی فاخر بر او پوشاندند و نزد پیلاتُس بازفرستادند.در آن روز، هیرودیس و پیلاتُس بنای دوستی با یکدیگر نهادند، زیرا پیشتر دشمن بودند.
پیلاتُس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فراخواندو به آنها گفت: این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید. من در حضور شما او را آزمودم و هیچ دلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم.نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما بازفرستاده است. چنانکه میبینید، کاری نکرده که مستحق مرگ باشد.پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم. [در هر عید، پیلاتُس میبایست یک زندانی را برایشان آزاد میکرد.]
امّا آنها یکصدا فریاد برآوردند: او را از میان بردار و بارْاَبّا را برای ما آزاد کن! بارْاَبّا بهسبب شورشی که در شهر واقع شده بود، و نیز بهسبب قتل، در زندان بود.پیلاتُس که میخواست عیسی را آزاد کند، دیگربار با آنان سخن گفت.امّا ایشان همچنان فریاد برآوردند: بر صلیبش کن! بر صلیبش کن! سوّمین بار به آنها گفت: چرا؟ چه بدی کرده است؟ من که هیچ سببی برای کشتن او نیافتم. پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم.امّا آنان با فریاد بلند بهاصرار خواستند بر صلیب شود. سرانجام فریادشان غالب آمدو پیلاتُس حکمی را که میخواستند، صادر کرد.او مردی را که بهسبب شورش و قتل در زندان بود و جمعیت خواهان آزادیاش بودند، رها کرد و عیسی را به ایشان سپرد تا به دلخواه خود با او رفتار کنند.(1_25)
23)آنگاه همۀ شورا برخاستند و او را نزد پیلاتُس بردندو از او شکایت کرده، گفتند: این مرد را یافتهایم که قوم ما را گمراه میکند و ما را از پرداخت خراج به قیصر بازمیدارد و ادعا دارد مسیح و پادشاه است.پس پیلاتُس از او پرسید: آیا تو پادشاه یهودی؟ در پاسخ گفت: تو خود چنین میگویی! آنگاه پیلاتُس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: سببی برای محکوم کردن این مرد نمییابم. امّا آنها بهاصرار گفتند: او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک میکند. از جلیل آغاز کرده و حال بدینجا نیز رسیده است.
چون پیلاتُس این را شنید، خواست بداند آیا او جلیلی است.و چون دریافت که از قلمرو هیرودیس است، او را نزد وی فرستاد، زیرا هیرودیس در آن هنگام در اورشلیم بود.هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد شد، زیرا دیرزمانی خواهان دیدار وی بود. پس بنابر آنچه دربارۀ عیسی شنیده بود، امید داشت آیتی از او ببیند.پس پرسشهای بسیار از عیسی کرد، امّا عیسی پاسخی به او نداد.سران کاهنان و علمای دین که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام میزدند.هیرودیس و سربازانش نیز به او بیحرمتی کردند و به استهزایش گرفتند. سپس ردایی فاخر بر او پوشاندند و نزد پیلاتُس بازفرستادند.در آن روز، هیرودیس و پیلاتُس بنای دوستی با یکدیگر نهادند، زیرا پیشتر دشمن بودند.
پیلاتُس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فراخواندو به آنها گفت: این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید. من در حضور شما او را آزمودم و هیچ دلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم.نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما بازفرستاده است. چنانکه میبینید، کاری نکرده که مستحق مرگ باشد.پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم. [در هر عید، پیلاتُس میبایست یک زندانی را برایشان آزاد میکرد.]
امّا آنها یکصدا فریاد برآوردند: او را از میان بردار و بارْاَبّا را برای ما آزاد کن! بارْاَبّا بهسبب شورشی که در شهر واقع شده بود، و نیز بهسبب قتل، در زندان بود.پیلاتُس که میخواست عیسی را آزاد کند، دیگربار با آنان سخن گفت.امّا ایشان همچنان فریاد برآوردند: بر صلیبش کن! بر صلیبش کن! سوّمین بار به آنها گفت: چرا؟ چه بدی کرده است؟ من که هیچ سببی برای کشتن او نیافتم. پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم.امّا آنان با فریاد بلند بهاصرار خواستند بر صلیب شود. سرانجام فریادشان غالب آمدو پیلاتُس حکمی را که میخواستند، صادر کرد.او مردی را که بهسبب شورش و قتل در زندان بود و جمعیت خواهان آزادیاش بودند، رها کرد و عیسی را به ایشان سپرد تا به دلخواه خود با او رفتار کنند.(1_25)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
بر صلیب شدن عیسی
چون او را میبردند، مردی شَمعون نام از اهالی قیرَوان را که از مزارع به شهر میآمد، گرفتند و صلیب را بر دوش او نهاده، وادارش کردند آن را پشت سر عیسی حمل کند.گروهی بسیار از مردم، از جمله زنانی که بر سینه خود میکوفتند و شیون میکردند، از پی او روانه شدند.عیسی روی گرداند و به آنها گفت: ای دختران اورشلیم، برای من گریه مکنید؛ برای خود و فرزندانتان گریه کنید.زیرا زمانی خواهد آمد که خواهید گفت: خوشابه حال زنان نازا، خوشابه حال رَحِمهایی که هرگز نزادند و سینههایی که هرگز شیر ندادند!در آن هنگام، به کوهها خواهند گفت: بر ما فروافتید! و به تپهها که: ما را بپوشانید!زیرا اگر با چوب تَر چنین کنند، با چوب خشک چه خواهند کرد؟
دو مرد دیگر را نیز که هر دو جنایتکار بودند، میبردند تا با او بکشند.چون به مکانی که جمجمه نام داشت رسیدند، او را با آن دو جنایتکار بر صلیب کردند، یکی را در سمت راست او و دیگری را در سمت چپ.عیسی گفت: ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند. آنگاه قرعه انداختند تا جامههای او را میان خود تقسیم کنند.مردم به تماشا ایستاده بودند و بزرگان قوم نیز ریشخندکنان میگفتند: دیگران را نجات داد! اگر مسیح است و برگزیدۀ خدا، خود را نجات دهد.سربازان نیز او را به استهزا گرفتند. ایشان به او نزدیک شده، شراب ترشیده به او میدادند و میگفتند: اگر پادشاه یهودی، خود را برهان.نوشتهای نیز بدین عبارت بالای سر او نصب کرده بودند که این است پادشاه یهود.
یکی از دو جنایتکاری که بر صلیب آویخته شده بودند، اهانتکنان به او میگفت: مگر تو مسیح نیستی؟ پس ما و خودت را نجات بده!امّا آن دیگر او را سرزنش کرد و گفت: از خدا نمیترسی؟ تو نیز زیر همان حکمی!مکافات ما بهحق است، زیرا سزای اعمال ماست. امّا این مرد هیچ تقصیری نکرده است.سپس گفت: ای عیسی، چون به پادشاهی خود رسیدی، مرا نیز بهیادآور.عیسی پاسخ داد: آمین، به تو میگویم، امروز با من در فردوس خواهی بود.(26_43)
چون او را میبردند، مردی شَمعون نام از اهالی قیرَوان را که از مزارع به شهر میآمد، گرفتند و صلیب را بر دوش او نهاده، وادارش کردند آن را پشت سر عیسی حمل کند.گروهی بسیار از مردم، از جمله زنانی که بر سینه خود میکوفتند و شیون میکردند، از پی او روانه شدند.عیسی روی گرداند و به آنها گفت: ای دختران اورشلیم، برای من گریه مکنید؛ برای خود و فرزندانتان گریه کنید.زیرا زمانی خواهد آمد که خواهید گفت: خوشابه حال زنان نازا، خوشابه حال رَحِمهایی که هرگز نزادند و سینههایی که هرگز شیر ندادند!در آن هنگام، به کوهها خواهند گفت: بر ما فروافتید! و به تپهها که: ما را بپوشانید!زیرا اگر با چوب تَر چنین کنند، با چوب خشک چه خواهند کرد؟
دو مرد دیگر را نیز که هر دو جنایتکار بودند، میبردند تا با او بکشند.چون به مکانی که جمجمه نام داشت رسیدند، او را با آن دو جنایتکار بر صلیب کردند، یکی را در سمت راست او و دیگری را در سمت چپ.عیسی گفت: ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند. آنگاه قرعه انداختند تا جامههای او را میان خود تقسیم کنند.مردم به تماشا ایستاده بودند و بزرگان قوم نیز ریشخندکنان میگفتند: دیگران را نجات داد! اگر مسیح است و برگزیدۀ خدا، خود را نجات دهد.سربازان نیز او را به استهزا گرفتند. ایشان به او نزدیک شده، شراب ترشیده به او میدادند و میگفتند: اگر پادشاه یهودی، خود را برهان.نوشتهای نیز بدین عبارت بالای سر او نصب کرده بودند که این است پادشاه یهود.
یکی از دو جنایتکاری که بر صلیب آویخته شده بودند، اهانتکنان به او میگفت: مگر تو مسیح نیستی؟ پس ما و خودت را نجات بده!امّا آن دیگر او را سرزنش کرد و گفت: از خدا نمیترسی؟ تو نیز زیر همان حکمی!مکافات ما بهحق است، زیرا سزای اعمال ماست. امّا این مرد هیچ تقصیری نکرده است.سپس گفت: ای عیسی، چون به پادشاهی خود رسیدی، مرا نیز بهیادآور.عیسی پاسخ داد: آمین، به تو میگویم، امروز با من در فردوس خواهی بود.(26_43)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
مرگ عیسی
حدود ساعت ششم بود که تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت نهم ادامه یافت،زیرا خورشید از درخشیدن بازایستاده بود. در این هنگام، پردۀ محرابگاه از میان دوپاره شد.آنگاه عیسی به بانگ بلند فریاد برآورد: ای پدر، روح خود را به دستان تو میسپارم. این را گفت و دَمِ آخر برکشید.فرماندۀ سربازان با دیدن این واقعه، خدا را تمجید کرد و گفت: بهیقین که این مرد بیگناه بود.مردمی نیز که به تماشا گردآمده بودند، چون آنچه رخ داد دیدند، در حالیکه بر سینۀ خود میکوفتند، آنجا را ترک کردند.امّا همۀ آشنایان او، از جمله زنانی که از جلیل از پیاش روانه شده بودند، دور ایستاده، این وقایع را نظاره میکردند.
(44_49)
حدود ساعت ششم بود که تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت نهم ادامه یافت،زیرا خورشید از درخشیدن بازایستاده بود. در این هنگام، پردۀ محرابگاه از میان دوپاره شد.آنگاه عیسی به بانگ بلند فریاد برآورد: ای پدر، روح خود را به دستان تو میسپارم. این را گفت و دَمِ آخر برکشید.فرماندۀ سربازان با دیدن این واقعه، خدا را تمجید کرد و گفت: بهیقین که این مرد بیگناه بود.مردمی نیز که به تماشا گردآمده بودند، چون آنچه رخ داد دیدند، در حالیکه بر سینۀ خود میکوفتند، آنجا را ترک کردند.امّا همۀ آشنایان او، از جمله زنانی که از جلیل از پیاش روانه شده بودند، دور ایستاده، این وقایع را نظاره میکردند.
(44_49)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
خاکسپاری عیسی
در آنجا شخصی یوسف نام نیز حضور داشت که مردی بود نیک و درستکار. او هرچند عضو شورا بود،با رأی و تصمیم آنان موافق نبود. یوسف از مردمان رامه، یکی از شهرهای یهودیان بود و مشتاقانه انتظار پادشاهی خدا را میکشید.او نزد پیلاتُس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد.پس آن را پایین آورده، در کتانی پیچید و در مقبرهای تراشیده از سنگ نهاد که تا بهحال کسی در آن گذاشته نشده بود.آن روز، روز تهیه بود و چیزی به شروع شَبّات نمانده بود.زنانی که از جلیل از پی عیسی آمده بودند، به دنبال یوسف رفتند و مکان مقبره و چگونگی قرار گرفتن پیکر او را دیدند.سپس به خانه بازگشته، حنوط و عطریات آماده کردند و در روز شَبّات طبق حکم شریعت، آرام گرفتند.(50_56)
در آنجا شخصی یوسف نام نیز حضور داشت که مردی بود نیک و درستکار. او هرچند عضو شورا بود،با رأی و تصمیم آنان موافق نبود. یوسف از مردمان رامه، یکی از شهرهای یهودیان بود و مشتاقانه انتظار پادشاهی خدا را میکشید.او نزد پیلاتُس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد.پس آن را پایین آورده، در کتانی پیچید و در مقبرهای تراشیده از سنگ نهاد که تا بهحال کسی در آن گذاشته نشده بود.آن روز، روز تهیه بود و چیزی به شروع شَبّات نمانده بود.زنانی که از جلیل از پی عیسی آمده بودند، به دنبال یوسف رفتند و مکان مقبره و چگونگی قرار گرفتن پیکر او را دیدند.سپس به خانه بازگشته، حنوط و عطریات آماده کردند و در روز شَبّات طبق حکم شریعت، آرام گرفتند.(50_56)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
قیام عیسی
24)در سپیدهدمِ روز اوّل هفته، زنان حنوطی را که فراهم کرده بودند، با خود برداشتند و به مقبره رفتند.امّا دیدند سنگِ جلوِ مقبره به کناری غلتانیده شده است.چون به مقبره داخل شدند، بدن عیسای خداوند را نیافتند.از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامههایی درخشان در کنار ایشان ایستادند.زنان از ترسْ سرهای خود را بهزیر افکندند؛ امّا آن دو مرد به ایشان گفتند: چرا زنده را در میان مردگان میجویید؟او اینجا نیست، بلکه برخاسته است! بهیاد آورید هنگامی که در جلیل بود، به شما چه گفت.گفت که پسر انسان باید بهدست گناهکاران تسلیم شده، بر صلیب کشیده شود و در روز سوّم برخیزد.آنگاه زنان سخنان او را بهیاد آوردند.چون از مقبره بازگشتند، اینهمه را به آن یازده رسول و نیز به دیگران بازگفتند.زنانی که این خبر را به رسولان دادند، مریمِ مَجْدَلیّه، یوآنّا، مریم مادر یعقوب و زنانِ همراه ایشان بودند.امّا رسولان گفتۀ زنان را هذیان پنداشتند و سخنانشان را باور نکردند.با اینهمه، پِطرُس برخاست و بهسوی مقبره دوید و خم شده نگریست، امّا جز کفن چیزی ندید. پس حیران از آنچه روی داده بود، به خانه بازگشت.(1_12)
24)در سپیدهدمِ روز اوّل هفته، زنان حنوطی را که فراهم کرده بودند، با خود برداشتند و به مقبره رفتند.امّا دیدند سنگِ جلوِ مقبره به کناری غلتانیده شده است.چون به مقبره داخل شدند، بدن عیسای خداوند را نیافتند.از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامههایی درخشان در کنار ایشان ایستادند.زنان از ترسْ سرهای خود را بهزیر افکندند؛ امّا آن دو مرد به ایشان گفتند: چرا زنده را در میان مردگان میجویید؟او اینجا نیست، بلکه برخاسته است! بهیاد آورید هنگامی که در جلیل بود، به شما چه گفت.گفت که پسر انسان باید بهدست گناهکاران تسلیم شده، بر صلیب کشیده شود و در روز سوّم برخیزد.آنگاه زنان سخنان او را بهیاد آوردند.چون از مقبره بازگشتند، اینهمه را به آن یازده رسول و نیز به دیگران بازگفتند.زنانی که این خبر را به رسولان دادند، مریمِ مَجْدَلیّه، یوآنّا، مریم مادر یعقوب و زنانِ همراه ایشان بودند.امّا رسولان گفتۀ زنان را هذیان پنداشتند و سخنانشان را باور نکردند.با اینهمه، پِطرُس برخاست و بهسوی مقبره دوید و خم شده نگریست، امّا جز کفن چیزی ندید. پس حیران از آنچه روی داده بود، به خانه بازگشت.(1_12)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
در راه عِمائوس
در همان روز، دو تن از آنان به دهکدهای میرفتند، عِمائوس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم.ایشان دربارۀ همۀ وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو میکردند.همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد.امّا او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان گرفته شده بود.از آنها پرسید: در راه، دربارۀ چه گفتگو میکنید؟? آنها با چهرههایی اندوهگین، خاموش ایستادند.آنگاه یکی از ایشان که کْلِئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بیخبری؟پرسید: کدام واقعه؟ گفتند: آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همۀ مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت.سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند.امّا ما امید داشتیم او همان باشد که میبایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است.برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به حیرت افکندهاند. آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند،امّا پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیدهاند که به ایشان گفتهاند او زنده است.برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همانگونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، امّا او را ندیدند.آنگاه به ایشان گفت: ای بیخردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفتههای انبیا دارید! آیا نمیبایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟سپس از موسی و همۀ انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتبمقدّس دربارۀ او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
چون به دهکدهای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد که میخواهد دورتر برود.آنها اصرار کردند و گفتند: با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.پس داخل شد تا با ایشان بماند.چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد.در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، امّا دردم از نظرشان ناپدید گشت.آنها از یکدیگر پرسیدند: آیا هنگامی که در راه با ما سخن میگفت و کتبمقدّس را برایمان تفسیر میکرد، دل در درون ما نمیتپید؟پس بیدرنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گردآمده،میگفتند: این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شَمعون ظاهر شده است.سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناختهاند.(13_35)
در همان روز، دو تن از آنان به دهکدهای میرفتند، عِمائوس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم.ایشان دربارۀ همۀ وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو میکردند.همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد.امّا او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان گرفته شده بود.از آنها پرسید: در راه، دربارۀ چه گفتگو میکنید؟? آنها با چهرههایی اندوهگین، خاموش ایستادند.آنگاه یکی از ایشان که کْلِئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بیخبری؟پرسید: کدام واقعه؟ گفتند: آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همۀ مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت.سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند.امّا ما امید داشتیم او همان باشد که میبایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است.برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به حیرت افکندهاند. آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند،امّا پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیدهاند که به ایشان گفتهاند او زنده است.برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همانگونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، امّا او را ندیدند.آنگاه به ایشان گفت: ای بیخردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفتههای انبیا دارید! آیا نمیبایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟سپس از موسی و همۀ انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتبمقدّس دربارۀ او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
چون به دهکدهای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد که میخواهد دورتر برود.آنها اصرار کردند و گفتند: با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.پس داخل شد تا با ایشان بماند.چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد.در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، امّا دردم از نظرشان ناپدید گشت.آنها از یکدیگر پرسیدند: آیا هنگامی که در راه با ما سخن میگفت و کتبمقدّس را برایمان تفسیر میکرد، دل در درون ما نمیتپید؟پس بیدرنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گردآمده،میگفتند: این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شَمعون ظاهر شده است.سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناختهاند.(13_35)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
ظهور عیسی بر شاگردان
هنوز در اینباره گفتگو میکردند که عیسی خود در میانشان ایستاد و گفت: سلام بر شما باد! حیران و ترسان، پنداشتند شبحی میبینند.به آنان گفت: چرا اینچنین مضطربید؟ چرا شک و تردید بهدل راه میدهید؟دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبحْ گوشت و استخوان ندارد، امّا چنانکه میبینید من دارم! این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد.آنها از فرط شادی و حیرت نمیتوانستند باور کنند. پس به ایشان گفت: چیزی برای خوردن دارید؟تکهای ماهی بریان به او دادند.آن را گرفت و در برابر چشمان ایشان خورد.
آنگاه به ایشان گفت: این همان است که وقتی با شما بودم، میگفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و مزامیر دربارۀ من نوشته شده است، باید به حقیقت پیوندد.سپس، ذهن ایشان را روشن ساخت تا بتوانند کتبمقدّس را درک کنند.و به ایشان گفت: نوشته شده است که مسیح رنج خواهد کشید و در روز سوّم از مردگان برخواهد خاست،و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همۀ قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود.شما شاهدان این امور هستید.من موعودِ پدر خود را بر شما خواهم فرستاد؛ پس در شهر بمانید تا آنگاه که از اعلی با قدرت آراسته شوید.(36_49)
هنوز در اینباره گفتگو میکردند که عیسی خود در میانشان ایستاد و گفت: سلام بر شما باد! حیران و ترسان، پنداشتند شبحی میبینند.به آنان گفت: چرا اینچنین مضطربید؟ چرا شک و تردید بهدل راه میدهید؟دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبحْ گوشت و استخوان ندارد، امّا چنانکه میبینید من دارم! این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد.آنها از فرط شادی و حیرت نمیتوانستند باور کنند. پس به ایشان گفت: چیزی برای خوردن دارید؟تکهای ماهی بریان به او دادند.آن را گرفت و در برابر چشمان ایشان خورد.
آنگاه به ایشان گفت: این همان است که وقتی با شما بودم، میگفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و مزامیر دربارۀ من نوشته شده است، باید به حقیقت پیوندد.سپس، ذهن ایشان را روشن ساخت تا بتوانند کتبمقدّس را درک کنند.و به ایشان گفت: نوشته شده است که مسیح رنج خواهد کشید و در روز سوّم از مردگان برخواهد خاست،و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همۀ قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود.شما شاهدان این امور هستید.من موعودِ پدر خود را بر شما خواهم فرستاد؛ پس در شهر بمانید تا آنگاه که از اعلی با قدرت آراسته شوید.(36_49)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
صعود عیسی به آسمان
سپس ایشان را بیرون از شهر تا نزدیکی بیتعَنْیا برد و دستهای خود را بلند کرده، برکتشان داد؛و در همانحال که برکتشان میداد از آنان جدا گشته، به آسمان برده شد.ایشان او را پرستش کردند و با شادی عظیم به اورشلیم بازگشتند.در آنجا پیوسته در معبد میماندند و خدا را حمد و سپاس میگفتند.(50_53)
سپس ایشان را بیرون از شهر تا نزدیکی بیتعَنْیا برد و دستهای خود را بلند کرده، برکتشان داد؛و در همانحال که برکتشان میداد از آنان جدا گشته، به آسمان برده شد.ایشان او را پرستش کردند و با شادی عظیم به اورشلیم بازگشتند.در آنجا پیوسته در معبد میماندند و خدا را حمد و سپاس میگفتند.(50_53)
Re: انجیل لوقا به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
شکر گزاری و مناجات در خداوندم عیسی
ای خداوند میخواهم به تو کاملاً توکل نمایم و تماماَ از آن تو باشم ؛ و تو را بالاتر از همه برافرازم.میخواهم جدای از تو بر هیچ چیز احساس مالکیت ننمایم.
میخواهم پیوسته از حضور سایه گستر تو آگاه باشم و آواز تو را که سخن میگویی بشنوم.مشتاق زیستن در آرامی و صفای قلبی هستم.میخواهم چنان پر از روح زندگی کنم که همه تفکراتم چون بوخوری خشبو به حضورت بالا برود و هر کارم به مثابه حمد و پرستش تو باشد.بنابر این با کلمات خادم بزرگت در عهد عتیق دعا میکنم "تمنایم این است که نیات قلبی ام را با عطای فیض غیر قابل توصیفت پاک گردانی تا بتوانم تو را کاملاً محبت نمایم و آنگونه که شایسته است تسبیح خوانم"و اعتماد و ایمان کامل دارم که تو آن را در نام مقدس و پر جلال پسرت عیسی مسیح عطا خواهی نمود.
آمین
Page 5 of 5 • 1, 2, 3, 4, 5
Similar topics
» انجیل متی به زبان فارسی(ترجمه هزاره نو_انجیل عهد جدید)
» رساله به عبرانیان (انجیل عهد جدید - ترجمه هزاره نو)
» نامه پولس رسول به فیلیمون(انجیل عهد جدید - ترجمه هزاره نو)
» معرفی نامه پولس رسول به تیطوس(انجیل عهد جدید - ترجمه هزاره نو)
» نامه دوم پولس به تیموتائوس(انجیل عهد جدید_ترجمه هزاره نو)
» رساله به عبرانیان (انجیل عهد جدید - ترجمه هزاره نو)
» نامه پولس رسول به فیلیمون(انجیل عهد جدید - ترجمه هزاره نو)
» معرفی نامه پولس رسول به تیطوس(انجیل عهد جدید - ترجمه هزاره نو)
» نامه دوم پولس به تیموتائوس(انجیل عهد جدید_ترجمه هزاره نو)
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
Fri Sep 18, 2009 6:50 am by tendownstreet
» نقش سویا در کاهش عوارض دوران یائسگی
Fri Sep 18, 2009 6:48 am by tendownstreet
» قطع قاعدگی به هزار و یک علت
Fri Sep 18, 2009 6:47 am by tendownstreet
» خانم ها باید مراقب باشند
Fri Sep 18, 2009 6:47 am by tendownstreet
» آنچه زنان درباره اش کمتر حرف می زنند
Fri Sep 18, 2009 6:46 am by tendownstreet
» بهبود جوش با قرص ضدبارداری
Fri Sep 18, 2009 6:45 am by tendownstreet
» عفونت های دستگاه ادراری زنان
Fri Sep 18, 2009 6:45 am by tendownstreet
» بهبود کیفیت زندگی در زنان یائسه
Fri Sep 18, 2009 6:44 am by tendownstreet
» هشت روش طلائی درمان دردهای پیش از قاعدگی
Fri Sep 18, 2009 6:44 am by tendownstreet