Re: دوبیتی های زیبا....

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:19 pm

به روی دلبری گر مایلستم
مکن منعم گرفتار دلستم
خدارا ساربان آهسته میران
که مو وامانده این قافلستم

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:19 pm

من را تو به راه عشق خواندی ممنون
از بابت عشق دل ستاندی ممنون

حتی به رقيب اگر مرا بفروشی
با من دوسه روز از اينکه ماندی ممنون

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:19 pm

از طعنه جاهلان نخواهم ترسيد
بر خنده اين زمانه خواهم خنديد

من بر سر عشق پاک خود ميمانم
((تا کور شود هر آنکه نتواند ديد))

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:20 pm

تا آخر عمر در دلم خواهی ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند

ای پاکترين زلال جوشان دلم
ای آينه در مقابلم خواهی ماند

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:21 pm

تا ژندهء عشق حق بر افراخته ايم

از مخمل خون به تن کفن ساخته ايم

ما مفت نه سهم می بريم از خورشيد

دامن دامن ستاره پرداخته ايم

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:21 pm

ای چرخ فلك فغان ز بیداری تو

شادان اَحَدی نگشته در وادی تو

در دور جهان به هر طرف میگشتم

خوشحال كسی نبود ز آبادی تو

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:22 pm

خداوندا مرا از لطف دریاب

دگر با من نمانده طاقت و تاب

به بیداری چه محرومم ز وصلش

میسر كن به من رویش تو در خواب

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:23 pm

به غربت رفتنم تعبیر داره
فلک بر گردنم زنجیر داره
فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامن گیر داره

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:23 pm

نگاهم میل طغیان دارد ا مشب
گلویم بغض باران دارد امشب
برای خلوت خود همزبانی
دل من چشم گریان دارد امشب

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:23 pm

ای که دایم می خوری اموال مردم را به زور
هیچ انگاری که روزی می روی در لحد وگور
گاه گاهی حیله وتزویر می داری به پیش
درچپیدن فرق نیست بیگانه را با قوم و خویش

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:24 pm

وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا

آب و هوای خاکیان نیست به عشق سازگار
آتش آه گو بسوز آنچه به دل هوس مرا

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:24 pm

گر بسوزند استخوانم در نیستان همچو نی
گوید از ایشان گذشتم ناله ی خاکسترم

چشمه لغزان به سنگم خاطری روشن مرا
داده ای یارب که از سنگین دلی ها بگذرم!

**tendownstreet** Tue Sep 15, 2009 5:25 pm

شبیخون خورده را میمانم و میدانم این را هم
که میگیرد زمن جادوی تو چون عقل دین را هم
تو خواهی آمد و خواهی گرفت از من به آسانی
دلم را گر حصار خود کنم دیوار چین را هم

**tendownstreet** Wed Sep 16, 2009 3:07 am

نمیدانم چرا وقتی که راه زندگی هموار میگردد
بشر تغییر حالت میدهد خونخوار میگردد
به وقت عیش و مستی مینوازد طبل بد مستی
به روز تنگدستی مومن و دیندار میگردد

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:12 am

باز هنگام جدايي در رسيد
سينه ها لرزان شد و دلها شكست
خنده ها در لرزش لبها گريخت
اشكها بر روي روياها نشست

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:13 am

هنوزم چشم دل دنبال فرداست
هنوزم سينه لبريز از تمناست
هنوزم اين جان بر لب مانده ام را
در اين بي آرزويي آرزوهاست

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:13 am

ما هر دو در اين صبح طربناك بهاري
از خلوت و خاموشي شب پا به فراريم
ما هردو در آغوش پر از مهر طبيعت
با ديده جان محو تماشاي بهاريم

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:14 am

مپرسيد اي سبكباران مپرسيد
كه اين ديوانه از خود بدر كيست
چه گويم؟ازكه گويم؟باكه گويم؟
كه اين ديوانه را از خود خبر نيست

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:15 am

در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين كوي سربازان و رندانم چو شمع

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:16 am

دل من جام لبريز از صفا بود
ازين دلها, ازين دلها جدا بود
شكستندش,به خودخواهي شكستند
خطا بود ؟آن محبت ها خطا بود

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:17 am

هوای مسکن مالوف و عهد یار قدیم
ز رهروان سفر کرده عذر خواهد و بس

دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی کنج خانقاهت بس

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:17 am

تلقین درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم

پیر مغان حکایت معقول میکند
معذورم ار محال تو باور نمیکنم

**tendownstreet** Fri Sep 18, 2009 5:18 am

لا ابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را

دیده را فایده این است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را