Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.
Log in

I forgot my password

Latest topics
» کندن موی سر؛ بیماری ژنتیکی یا اختلالات روانی
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:50 am by tendownstreet

» نقش سویا در کاهش عوارض دوران یائسگی
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:48 am by tendownstreet

» قطع قاعدگی به هزار و یک علت
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:47 am by tendownstreet

» خانم ها باید مراقب باشند
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:47 am by tendownstreet

» آنچه زنان درباره ‌اش کمتر حرف‌ می ‌زنند
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:46 am by tendownstreet

» بهبود جوش با قرص ضدبارداری
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:45 am by tendownstreet

» عفونت های دستگاه ادراری زنان
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:45 am by tendownstreet

» بهبود کیفیت زندگی در زنان یائسه
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:44 am by tendownstreet

» هشت روش طلائی درمان دردهای پیش از قاعدگی
شهريار «نابغة شعر» EmptyFri Sep 18, 2009 6:44 am by tendownstreet

لینک

برای تبادل لینک با مدیر سایت(salar)تماس بگیرید.

جک جک جکستانه ببم جان بیا وبخند

جدیدترین اخبار ورزشی

 

 

 

 

Statistics
We have 24 registered users
The newest registered user is quibernh

Our users have posted a total of 2246 messages in 615 subjects
تبلیغات
تبلیغ شما اینجا
برای تبلیغات با مدیر سایت(salar)تماس بگیرید.
Top posters
tendownstreet (1109)
شهريار «نابغة شعر» Vote_lcapشهريار «نابغة شعر» Voting_barشهريار «نابغة شعر» Vote_rcap 
akbar (1100)
شهريار «نابغة شعر» Vote_lcapشهريار «نابغة شعر» Voting_barشهريار «نابغة شعر» Vote_rcap 
sanaz (33)
شهريار «نابغة شعر» Vote_lcapشهريار «نابغة شعر» Voting_barشهريار «نابغة شعر» Vote_rcap 
sima (2)
شهريار «نابغة شعر» Vote_lcapشهريار «نابغة شعر» Voting_barشهريار «نابغة شعر» Vote_rcap 


شهريار «نابغة شعر»

Go down

شهريار «نابغة شعر» Empty شهريار «نابغة شعر»

Post  tendownstreet Mon Sep 14, 2009 5:09 am

شهريار نه تنها افتخار ايران بلكه افتخار عالم شرق است

استاد سخن: ملك‌الشعراء بهار

شهريار بزرگترين و هنرمندترين شاعر معاصر ايران و تنها شاعر واقعي حساسي است كه مي‌توان او را تاج افتخار ادبيات قرن اخير ايران دانست. سوز و رقت، لطف و جاذبه، تخيل و هنري كه در اشعار اوست با دل و روح خوانندة حساس و مشتاق چنان بازي مي‌كند كه گوئي فرشتگان آسماني لالائي مي‌گويند و يا معشوقي افسونگر و دلاويز با ناز و غمزة بسيار بوسه مي‌دهد و بوسه مي‌ستاند. من كه عاجزم احساسات و علاقه و احترام خود را نسبت به شهريار ـ شهريار عزيزي كه با شعر خود مرا عاشق روح ارجمند و خيال‌پرداز خويش كرده است ـ روي كاغذ نشان دهم و از شما نيز خواهش مي‌كنم اين اعجاز را از من توقع نداشته باشيد. در تاريخ معاصر ايران نام شهريار براي هميشه در سرلوحة افتخارات ادبي ما نوشته شده است و در اين زمان كه اغلب از شيفتگان شعر و هنر از انحطاط ادبي چند قرن اخير زبان فارسي متأثرند، من به جرآت و با شوق بسيار اعلام مي‌كنم كه نه تنها ادبيات معاصر ايران در راه تكامل و تجدد و لطف و جاذبه پيش مي‌رود، بلكه شهريار بر گنجينة ادبيات پرافتخار ما آثار بسيار نفيس و هنرمندانه‌ئي افزوده كه به راستي ماية فخر زبان فارسي است. بعد از حافظ غزل، پس از نظامي تابلوسازي و نازك‌كاري از اوج كمال و لطافت و تخيل خود نزول كرد و تا پيش از شهريار در ادبيات ما هنر و جان مقام ارجمندي نداشت. شهريار غزل را مثل حافظ، صحنه‌سازي و نازك‌كاري در تخيل را خيلي بهتر از نظامي از عهده برآمده و همين روح هنرمند و سرشار از عاطفه و تخيل و قدرت نقاشي و بيان است كه مرا مسحور خود كرده و به تعظيم و تكريم در برابر عظمت مقام شاعر ارجمند وادار مي‌كند.

سبك ادبي شهريار ـ كه مي‌توان مكتب شهريار ناميد و بدون شك اين مكتب بزرگ تحول بزرگي در نوع ادبيات ما ايجاد كرده و در آتيه پيروان بسيار خواهد داشت ـ در شمارة بعد براي خوانندگان عزيز معرفي خواهد شد. حالا فقط به شرح سرگذشت و مختصري از عشق و شوريدگي او مي‌پردازيم:

محمدحسين شهريار در سال 1285 خورشيدي در تبريز ـ شهري كه در سينة آن انقلابات و بحرانهاي اجتماعي و سياسي به وقوع پيوسته است و «مردان آن جانباز و فدائي ايران بود و زنهاي آن اسلحه و آذوقه به سنگرهاي فدائيان مي‌برده‌اند» در يك محيط مجد و شرف و اصالت و عزت متولد گرديد و در دامن پدر و مادري مهربان و عزيز پرورش يافت. پدرش «مرحوم حاج مير آقا خشكنابي» از سادات خشكناب تبريز و داراي شغل وكالت دادگستري و در تمام آذربايجان به اصالت معروف بوده است.

محيط روستائي با خصوصيات و مزاياي خود روح شهريار را شيفتة طبيعت و ذوق و استعدادش را با شعر و موسيقي و عشق و شيفتگي آشنا كرد. ادبيات روستائي و سرودهاي محلي و اشعار و ترانه‌هاي حافظ كه مظاهر تجلي احساسات محيط او بوده از كودكي شهريار در هفت سالگي سروده بهترين نشانه صفاي ذهن و سادگي روح و عظمت اخلاق اوست:

من گنه‌كار شدم واي بمن مردم‌آزار شدم واي بمن

شهريار تا آخر سيكل متوسطه را در مدارس متحده و متوسطه، ادبيات عربي را در مدرسه طالبيه و زبان فرانسه را تا دورة عالي ادبيات و آثار شعراي فرانسه، پيش استادان فرانسوي تحصيل كرده و با ادبيات تركي به خوبي آشناست. شهريار در چهارده سالگي قصد مسافرت به اروپا داشته و مقدمات اين مسافرت كاملاُّ آماده بوده است، ولي ناگهان يك كشش باطني او را به سوي تهران مي‌كشاند و او با عموي خود در ربيع‌الاولي سال 1339 قمري به تهران مي‌آيد. سيكل دوم متوسطه را در دارلفنون تحصيل كرده به اصرار پدرش وارد مدرسه عالي طب و نصف روز را نيز در بيمارستانها مشغول كار مي‌شود. دو سال بعد از وردو به تهران، شاهد رؤيائي شهريار كه تا به حال گاهي در خواب، گاهي در تخيل و رؤيا با هم راز و نياز داشته‌اند جلوه‌گري مي‌كند و به طور اسرارآميزي به هم مي‌رسند و مجذوب يكديگر مي‌شوند. هفت سال بعد در حدود سال 1308 خورشيدي، موقعي كه شهريار در كلاس آخر مدرسه عالي طب بود و بيش از سه ماه به امتحان دكتراي آخر طب نمانده بود باز به طور اسرارآميزي او و معشوقه‌اش از هم جدا مي‌شوند و خوابي كه شب پيش ديده بود كه محبوبه‌اش دست از بازوي او كشيد و رفت تا ناپديد شد تعبير مي‌شود. اين مفارقت هميشگي بحران عجيبي در روح حساس و هنرمند شاعر كه بيش از هر چيز به آرامش عشق احتياج داشته است ايجاد مي‌كند و چنان مؤثر مي‌شود كه ذوق زندگاني شهريار را وداع مي‌كند. خودش در اين باره مي‌گويد: «آنروز صلاح خود را ديگر نزد خود نپذيرفتم ولي انتظار پدر مهربان، چشم گريان مادر، آرزوي دوستان و پرواي شماتت دشمنان بر سر دو راهة فراق به التماس آمدند، افسوس كه نه دل سخت او را توانستند منصرف كنند و نه دل رميدة وحشي مرا. صداي گريه و شكايت مادر را احساس مي‌كردم كه بلند است ولي تا به گوش من برسد دماغ من جز به روي خيال دوست دريچه‌هاي خود را بسته و تعطيل كرده بود.»

تا چند سال پس از اين بحران، شهريار در عالم بهت و شوريدگي و دنيائي كه خود براي خويش به نيروي خيال و عرفان ايجاده كرده بود به سر برد و اغلب در تنهائي و خلوت دل خويش يا در محل ملاقاتهاي با محبوبة خود به ياد عشق و زندگي گذشته ناله‌ها سر داده و نغمه‌ها سروده كه اغلب را باد صبا به همراه خود به دامن ابديت برده و شايد هم به گوش جان معشوق بي‌وفايش رسانيده است.

شهريار در اين احوال به سر مي‌برد كه شب عروسي معشوقه‌اش فرا رسيد، و او، آن شاعر ناكام و آرزومند تمام شب را در دامن دشت مصفاي بهجت‌آباد تهران همآغوش شاهد ناكاي و نامرادي و سوز و گداز به سر برده و صبحِ اين شب كه شب بحران عشق مي‌نامد تحول بسيار عجيبي در روح او ايجاد كرده و «حال انقلابي براي او پيداشد و شب زفاف شهريار را رنگين‌تر ساخته و در آن حال معشوق او تجلي كرده و نسخة اصلي را به او نشان داده است» خودش مي‌گويد:

مرا به دشت جنون بود خاك و خون بستر كه دوش شاهد قدسم كشيده تنگ ببر

سراي حجلة بختم ستاره باران بود شب زفاف من از آن تو همايون‌تر

يا آنكه:

برو اي ترك كه ترك تو ستمگر كردم حيف از آن عمر كه در پاي تو من سر كردم

عهد و پيمان تو با ما و وفا با دگران ساده دل من كه قَسم‌هاي تو باور كردم

به خدا كافر اگر بود به رحم آمده بود زانهمه ناله كه من پيش تو كافر كردم

تو شدي همسر اغيار و من از يار و ديار گشتم آواره و ترك سر و همسر كردم

زير سر بالش ديباست ترا، كي داني كه من از خار و خس باديه بستر كردم

شهريار از آن به بعد عاشق حق و مظاهر حقيقت و به تمام معني انساني خدمتگزار بشريت شد و چون از فرط هيجان و التهاب روح از غوغاي تهران به ستوه آمد در سال 1311 خورشيدي رهسپار نيشابور شد. مدتي در آنجا تنها و بيرون از شهر و در عالمي كه زائيدة تصورات و تخيلات و ذوق و هنر خود بوده به سر برد. تنها تسلي روح افسردة شاعر جوان ملاقاتهاي او با استاد بزرگ «مرحوم كمال‌الملك» نقاش شهير ايران بوده است. دو نابغة (شعر و نقاشي) مدتي تنها با هم راز و نياز داشته‌اند. مثنوي «زيارت كمال‌الملك» كه يكي از زيباترين آثار شهريار است به ياد آن دقائق پرافتخار سروده شده است. او در اين مثنوي هنرمندانه قيافهً استاد ارجمند را كه متأسفانه يك چشمش نابينا بوده است اينطور نقاشي مي‌كند:

قد كشيده، گشاده پيشاني چهره چون مه به پرتو افشاني

سر و سيما اگر چه افتاده است مي‌نمايد كه خارق‌العاده است

چون روانش تني كلان و درشت نظري تند و، ابروان پرپشت

از مه طلعتش نشان نبوغ تابد آنسان كه از ستاره فروغ

چشم چون نرگسيش بشكفته نرگش ديگرش فرو خفته

اين يكي چون چراغ عالمتاب وان دگر همچو بخت من در خواب

چيده، آن نرگش جهان‌بين است چكنم؟! روزگار گلچين است

كُشته چرخ اين چراغ چشمة نور كه كند شاهر فضيلت كور

آري اين روزگار پُر پيكار با هنرمند كار دارد كار!

بالاخره همزباني در نيشابور نمي‌يابد و با آنكه دوري از «كمال‌الملك» باعث تأسف او بود به مشهد ميرود و در آنجا به خواهش دوستان در انجمن ادبي «مكتب شاهپور» شركت مي‌كند. از آثار دوره اقامت دو ساله (1312 تا 1314) شهريار در مشهد، مثنوي «بامداد عيد» كه در وصف «احمدآباد مشهد» سروده شده بهتر از همه است. شهريار در سال 1314 خورشيدي به تهران باز مي‌گردد و برخلاف ميل باطني خود در بانك كشاورزي پيشه و هنر مشغول كار مي‌شود و اكنون در اين بانك متصدي حسابداري شعبه‌ئي مي‌باشد. شهريار به تأثير ناكامي در عشق نخستين خود هنوز متأهل نشده، ولي اعاشة خانوادة چند نفري خود را به عهده دارد. ناملايمات و گرفتاريهاي شخصي و خانوادگي از قبيل درگذشت پدر، مرگ برادر و عهده‌دار شدن امرار معاش چند نفر زن بچة او و سرپرستي خانوادة خود (مادر و خواهر و برادر) روح شهريار را با آنهمه حساسيت و استغناي طبع و عزت نفسي كه دارد بي‌اندازه درهم فشرده و در تنگناي رنج و اندوه فكر و خيال گذاشته است. سربار اين گرفتاريهاي شخصي، بي‌مهري و قدرناشناسي و پستي و آلودگي محيط و جامعة امروز واقعاُّ روح او را شكنجه مي‌دهد و حق هم دارد، زيرا در محيطي كه متشاعران و متذوقين ابن الوقت و بي‌مايه در اثر پرروئي و بي‌شخصيتي داراي شهرت ساختگي و ثروت و درآمد سرشاري هستند و مفت و بي‌جهت سالانه مقدار زيادي از وزارت فرهنگ يا مقامات ديگر به عناوين مختلف پول مي‌گيرند و به راحتي زندگي مي‌نمايند و يك اثر خوب هم به ادبيات ما اضافه نمي‌كنند و نمي‌توانند هم بكنند، شهريار، شاعر ارجمند بزرگي كه آثارش ماية فخر ادبيات رمانتيك و ايده‌آليسم زبان فارسي است اينطور در مضيه و سختي و گوشه‌گيري و تنهائي به سر برد و از دست زمانه و محيط فاسد خون دل بخورد. در اينجاست كه جامعة ادبي امروز با اينهمه لاف و گزاف به هيچ وجه در صدد تشويق و تجليل و چاپ و انتشار آثار جاويدان و شورانگيز اين شاعر هنرمند برنمي‌آيد و منتظر است تا شهريار جهان پست ما را وداع گويد آن وقت به دروغ و تظاهر در مدح او و آثارش چيزها بنويسد و خطبه‌ها بخواند! دو سال و نيم پيش يك تاجر ثروتمند تعهد كرد كه آثار شهريار را به سرماية خود چاپ و منتشر كند و بعد از فروش، سرمايه خود را پس بگيرد ولي متأسفانه و بدبختانه او نيز از اجراي تعهد خود مضايقه كرد. تنها اين بود تشويق و تجليل و قدرداني جامعة ما از چنين شاعر بزرگي...! با اينهمه ناملايمات و گرفتاريهاي شخصي و اجتماعي كه هر شخص حساسي را از زندگي بيزار مي‌كند، باز شهريار با شوق و علاقه مفرطي به ادبيات فارسي و در حقيقت به تاريخ و مفاخرِ ايراني قدرناشناس خدمت و هر روز نغمه‌ئي تازه و جذاب و اثري بديع و دلكش به آثار ادبي ما اضافه مي‌كند. راستي كه تجليات اين روح خيلي عجيب و خيره‌كننده است... اينجاست كه دل شخص به درد مي‌آيد و در مقابل اينهمه علو طبع و فداكاري [و] عاطفه سر تعظيم فرود مي‌آورد و به اين جامعة فاسد و پر از دروغ و تظاهر نفرين مي‌فرستد.

اخلاق شهريار را نمي‌توان به طور حقيقت معرفي و وصف كرد. روح وارسته و ارجمند او كه به قيود اجتماعي پشت پا زده و از دريچة چشم «حافظ» به زندگي مي‌نگرد چنان مرموز و طاغي و در عين حال ساده و روشن است كه هيچ قلم هنرمندي نمي‌تواند عوالم و تجليات آن را توصيف كند. اندام او متوسط، صورتش جذاب و بخصوص چشمانش دريائي از نور و روح و عاطفه است. چشمان شهريار با آدم حرف مي‌زند، صحبت مي‌كند و صفحه‌ئي از عشق و محبت و شيدائي و وارستگي پيش چشم شخص مي‌گشايد. محال است كسي با اين چشمان رازگو روبرو شود و تحت تأثير قرار نگيرد. در اين چشمان گيرا كه به سان دريائي خيال‌انگيز و روًياآميز است عشقها، شيفتگيها، ناكاميها و نامراديها، اميدها و حسرتهاي عشق و جواني شهريار را مي‌توان ديد. شهريار بسيار حساس و شديدالتأثر و در عين حال آرام و ملايم است. هرگز اهل تظاهر نيست چون وارسته و بافتخارات و شئون اجتماعي بي‌اعتناست. با آنكه بزرگترين شاعر معاصر است در پي معرفي خود نيست و نمي‌خواهد نامش بر سر زبانها افتد. از همين جهت است كه خارجيهائي كه گاهگاه بعضي از آثار شعراي ايران را ترجمه و منتشر مي‌كنند نتوانسته‌اند به مقام ادبي و تجدد و عظمتي كه به ادبيات معاصر ما بخشيده است پي ببرند. شاهكارهاي ادبي شهريار كه اغلب با هنرمندي عجيب و روحي سرشار از عاطفه تهيه شده هنوز منتشر نشده ايت زيرا خود شهريار هرگز به روزنامه و مجله شعري براي چاپ نمي‌دهد و آنچه هم تا به حال چاپ شده دوستان و علاقمندانش براي چاپ به جرائي و جلات داده‌اند. نگارنده كه اخيراُّ به افتخار زيارت شاعر ارجمند نائل شده يكي از آثار شورانگيز و آشوبگر او را كه حاوي بعضي از خاطرات جواني و تجليات عوالم روحي شاعر هنرمند است و «هذيان دل» نام دارد اختصاصاُّ براي چاپ در مجله زيباي گلهاي رنگارنگ گرفته‌ام. اين منظومه لطيف و با روح كه در دو شماره گلها چاپ مي‌شود دنياي تازه‌ئي از شعر و مويقي و صحنه‌سازي و تغزّل پيش چشم خوانندة باذوق نمودار مي‌كند و معلوم مي‌سازد كه ادبيات فارسي در چه تكامل [و] تجدد اميدبخش و افتخارآميزي پيش مي‌رود. اميدوارم پس از اين شعر، باز هم از آثار تازه و چاپ نشدة شهريار به خوانندگان عزيز اهدا كنم. شهريار شعر و موسيقي را كه بهترين محرك عواطف و احساسات بشر است با هم دارد و سه تار رندانه‌ئي مي‌زند كه راستي شنونده را از عالم مادي به عالم روحاني و روًيا مي‌برد و چنان او را با تخيل و عاطفانه سرگرم مي‌كند كه وقتي آهنگ و نغمه‌اش تمام شد، تا چند لحظه شنونده در آن عالم اسرارآميز پر از تخيل و رؤيا باقيست. تازه هنگامي كه به خود مي‌آيد يعني به عالم مادي برمي‌گردد كاملاُّ احساس مي‌كند كه روحش از دنيائي بزرگ و عظيم به محيطي منحط و آلوده نزول كرده است.
tendownstreet
tendownstreet
سرپرست ســــــایت
سرپرست ســــــایت

تعداد پستها : 1109
امتیاز : 1452
تشکرشده : 7
تاریخ عضویت : 2009-08-24
سن : 42

http://www.tendownstreet.blogfa.com

Back to top Go down

شهريار «نابغة شعر» Empty Re: شهريار «نابغة شعر»

Post  tendownstreet Mon Sep 14, 2009 5:10 am

سبك ادبي شهريار

«با اينكه شهريار دلباختة حافظ و گفته‌هاي اوست، با وجود اين در سخن‌سرائي سبكي نوين و اسلوبي دلنشين دارد. انقلابي كه در ادبيات مورد نظر روشنفكران و متجدّدين بود و با آنهمه هياهو و جنجال به نتيجه نرسيد، او بدون سر و صدا به آن جامة عمل پوشانيد. شهريار علاوه بر تكميل شيوة «ايرج» كه سهل‌الممتنع ساختن و توسعة زبان از طريق به كار بردن اصطلاحات و امثال معمولي وعامة است و همچنين پرده‌پوشي شاهد سخن كه مرحوم «ايرج» تا حدّي عريان به بازار آورده بود، سبك خاصي هم دارد و مكتب جديدي به ادبيات فارسي افزوده است بايد آن را «مكتب شهريار» ناميد و شاهكار آن در درجة اول جمع بين حقيقت و خيال، و در درجة دوم رهائي دادن ادبيات از زندان تصنع و قيود زائد و تطبيق آن با طبيعت است. تشكيل اين مكتب بزرگترين خدمتي است كه امروز مي‌شد به ادبيات ايران كرد. بهترين نمونة اين طبقه اشعار منظومة جاويد و شورانگيز «شاهد شعر» است.

طبع شهريار را مي‌توان به درياي متلاطم و موّاجي تشبيه كرد كه حدود ثابتي به خود نمي‌پذيرد. امروز كه جهات اصلي آن را تعيين كرديم جوش و خروش امشبش نقشة امروز را به هم زده و براي فردا كار را مشكل كرده است. به طور كلي سبك اساتيد مسلم سخن را در آثار شهريار به آساني مي‌شود دريافت ولي همه در لباس ابتكار، زيرا درياي طبع شهريار از تقليد بري است. اين دريا از منبع الهي دلِ بي‌نياز و سينة پرسوز و گداز خويش سرچشمه گرفته و مصب هيچ رود و نهري را به خود نمي‌پذيرد. قدرت طبع «قاآني» در بعضي از قصايد شهريار به كار رفته و بلكه از حيث عصري بودن و بلندي موضوع بر قصايد «قاآني» نيز برتري دارد. نمونة اينگونه قصايد: دو قصيدة معروفست كه به ياد مسافرت به آذربايجان سروده است. شهريار در منظومة «صداي خدا» بلاغت و فصيحتگوئي «سعدي» و اوج فكر «مولوي» را با هم توآم و يكجا نشان مي‌دهد و خواننده را همراه خود به آسمانهاي خيال و عرفان و انسانيت كامل مي‌برد. نازك‌كاريها و تابلوسازيهاي «نظامي» را با اين دو قطعه شعر، در اشعار شهريار نشان مي‌دهيم كه از لحاظ لطافت و رقت كمتر نظير آن در اشعار شعراي معاصر ديده مي‌شود:

از مثنوي «تار جانان» «...

ريزش زخمه رشك باران بود نغمه چون رقص جويباران بود

رقص انگشت‌ها به دستة تار رشك پاهاي آهوان تتار

طرّه مشكين طراز سودائي چهره مهتابي و تماشائي

به صفا و لطافت و پاكي گفتي افرشته‌ئي است افلاكي

كز برِ آشيانة ناهيد ساز كرده ترانة توحيد

يا كه مريم به مهد آرائي بركشيده نواي لالائي

....»

از مثنوي «افسانة شب»:

«...

كائنات از برِ اين صمت و سكوت عظمت را همه محو و مبهوت

از سبك‌سنجي و لطف احساس چون ترازوي دقيقي است حواس

جنبش هر پر كاهي زنسيم ميشود با قلم حس ترسيم

مرغ شبخوان به صفيري كه زند تا به اعماق فلك رخنه كند

افتد آنگونه صدا بر در و دشت كه يكي سنگ فتد بر سر طشت

...

تا آنجا كه مي‌گويد:

شب تاريك و به جنگل غوغاست همه سو ولوله و واويلاست

چون زند باد بر اشجار نهيب زايد از واهمه اشكال مهيب

سر كند ديو و پري همهمه را سر دهد در رگ و پي واهمه را

رعب ابهام به جان مي‌تازد عقل از واهمه دل مي‌بازد

موي انبوه زن زنگي شب موج خيز آيد و درياي غضب

پنجة ديو نمايد هر برگ هر درخت آيتي از حملة مرگ

سيل ازان دور بغرد چون شير شير مستي كه بپاشد زنجير

مرغكان گاه برآرند صفير ليك چون ضجّه طفلان اسير

جوي چون مار خزد بر خاشاك با صفيري خفه و وحشتناك

...»

روح و حماسه و عظمت و سوز سخن «فردوسي» نيز در اشعار شهريار خودنمائي مي‌كند:

«....

رهين منت خويشم كه از كس نكردم بار منّت بردباري

پريشان‌تر شود گر روزگارم نسازم با پريشان روزگاري

من آن رند جهانسوزم كه از كبر گلستان جهان بينم بخواري

...»

«از مقدمة كتاب منظوم صداي خدا به قلم: حسن ارسنجاني»

«... يكي ديگر از اساتيد شعر، شهريار است كه من او را بزرگترين شاعر ايده‌آليست ايران امروز مي‌دانم. شايد شهريار و دوستان شهريار چنين تصور كنند كه او با شاهكارهاي خود و جمع بين رآليسم و ايده‌آليسم مكتب جديدي به ادبيات فارسي افزوده است، ولي من... در صحت اين نظريه ترديد مي‌نمايم، زيرا تأئيد اين مطلب مقام ادبي او را پائين مي‌آورد، چون عظمت شاعر بزرگ در اين است كه اصولاُّ يك سبك را دارا بوده و از آن به هيچ وجه منحرف نگردد و در بين سبكهاي گوناگون مردّد نماند. خوشبختانه مثنويهاي: افسانة شب، روح‌ پروانه، غروب نيشابور و چكامه‌هاي: شب درياي طوفاني ـ شاهد شعر ـ مسافرت شاعرانه و ساير اشعار شهريار نشان مي‌دهد كه در شمار سخنوران رآليست نبوده و تنها شاعر بزرگ و افسونكار ايده‌آليست مي‌باشد...»

«از مقدمه كليات مصور عشقي تأليف آقاي علي‌اكبر سليمي به قلم هادي حائري ـ كوروش»

« شهريار گل سرسبد ادبيات معاصر ماست و ادبيات كلاسيك و رمانتيك ما در آثار او به حد كمال مي‌رسد. شهريار به رهبري ذوق سرشار: سخن «ايرج» را با شرم و عفت شاهد معاني تكميل و مثنوي سبك عراقي كلاسيك را به حد «نظامي» مي‌رساند. مثنوي «غروب نيشابور»، «زيارت كمال‌الملك» كه بعضي قسمتهايش در جرايد چاپ شده و مثنويهاي «هوشنگيه» و بامداد عيد» كه چاپ نشده به خوبي شاهد اين مدعاست. مخصوصاُّ غزل را كه به هر سبكي باشد زيباترين و كاملترين نوع شعر كلاسيك است تا حد سخن «سعدي» و «حافظ» بالا برده است با رنگ كامل امروزي در قطعات و قصائد شهريار نيز همان كيفيت و صنعت قوي است به طوري كه به تمام معني مي‌شود گفت كه شهريار «نظامي» و «سعدي» و «حافظ» امروز است و بعد به اينجا رسيد كه امروز تنها با يك مكتب كلاسيك جلو ادبيات دنيا كه مكتبهاي ديگر پيدا كرده و آثار شگفتي پديد آورده نمي‌شود عرض اندام كرد، آن وقت با همان سبك كامل امروزي كه دارد وارد مكتب جديد شده و با شاهكارهاي جاويداني از قبيل (افسانة شب)، (دو مرغ بهشتي)، (هذيان دل)، (قهرمانان استالينگراد) و غيره كه هر كدام بزرگترين سند تمدن ما هستند بيرون آمده و كاري به اين تازگي و اهميت را چنان طبيعي و بي‌تكلف انجام داده ـ بدون تغيير شكل ظاهري شعر و شكستن وزن و قافيه ـ كه خواننده احساس غرابت و ناشناسي نمي‌كند. شرط هم همين بوده زيرا شعر و موسيقي تا مأنوس و آشنا نباشد تأثير كامل نخواهد داشت. مكتب رمانتيك در اروپا مراحلي را پيموده و امروز شرط شعر رمانتيك كامل اين است كه مختصر و حساس (Transforme) و همراه تخيل و فانتزي و طبيعي (Natrualise) و در استخدام حقيقت و واقعيت (Realise) باشد و بهتر كه (سمبوليك) يعني داراي كنايه و استعاره باشد و اشعار جديد شهريار بدون هيچگونه تصنع حاوي تمام اين مزايا به وجه اتم واكمل است... قطعة (قهرمانان استالينگراد) كه وصف يك حقيقت واقع شده است رمانتيك كامل و هر بندي يك تابلو است كه قسمتي از طبيعت را به يكي از صورتهاي خيالي يا سمبوليك يا طبيعي نشان مي‌دهد. سبك سخن را ببينيد كه با آن متانت و بلندي هر جور كلمات مصطلح مورد نياز را مي‌پذيرد...»

«از مقدمة كتاب منظوم قهرمانان استالينگراد بقلم علي شاهنده»

اينها نموداري از عقايد سه نفر نويسندة مختلف نسبت به سبك ادبي شاعر بزرگ شهريار بود. من چيزي به اين مطلب اضافه نمي‌كنم، فقط توجه خوانندگان عزيز را به اين نكته جلب مي‌كنم كه هيچ چيز بهتر و كاملتر و واقعي‌تر از اثر شاعر نمي‌تواند معرّف شيوة سخن شاعر باشد؛ بنابراين با مطالعة دقيق منظومه‌هاي «هذيان دل»، «دو مرغ بهشتي» و «قهرمانان استالينگراد» كه هر يك در نوع خود شاهكاري جاويدان و ماية مباهات زبان فارسي است سبك ادبي شهريار را به خوبي مي‌توان درك كرد و پي برد كه اين شاعر بزرگ و هنرمند در عصري كه شعر فارسي به اندازة خجالت انحطاط يافته و مبتذل شده است چگونه بار ديگر زبان فارسي و ادبيات آن را با آنهمه سوابق درخشان و خيره‌كننده زنده و لطيف و دنياپسند كرده است.

منبع : کتاب به همین سادگی و زیبایی
tendownstreet
tendownstreet
سرپرست ســــــایت
سرپرست ســــــایت

تعداد پستها : 1109
امتیاز : 1452
تشکرشده : 7
تاریخ عضویت : 2009-08-24
سن : 42

http://www.tendownstreet.blogfa.com

Back to top Go down

Back to top


 
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum